علم  بدنمندی: به حکمت بدن خود متصل شوید

کوچ مه سا

نویسنده و مترجم: مه سا حریری

کوچ سوماتیک، مدیرعامل خانه رشد دایان

مقدمه

بدنمندی یا Embodiment مرتبط با حکمت جسم و سوماتیک کوچینگ است. از زمانیکه کاوش در حوزه سوماتیک و ارتباط مغر و بدن را شروع کردم همیشه خواندن و ارائه دادن آن بخشی جذاب از زندگی ام بوده. در دو سال اخیر که تمرکزم روی کوچینگ شناختی- رفتاری و سوماتیک کوچینگ است به مرور بیشتر بر روی توسعه دانش و مهارتم در حوزه بدن متمرکز شده ام.

کشف دنیای بدن و تقویت ارتباط آن با مغر برای من و سایر تسهیل گران سوماتیکی که می شناسم، بعنوان راهی تازه برای بقا در دنیای پیچیده و پر رنج امروز و همین طور بهبود سلامت جسم و روح خودمان بوده، راهی که بسیاری از ما یا مراجعانمان آرزو می کردیم زودتر آنرا می شناختیم.

یکی از مراجعان کوچینگ گروهی تاب آوری من اخیرا می گفت اگر این روشها را -که منجر به تاب آوری بیشتر می شود- زودتر شناخته بودم شاید به سرطان مبتلا نمی شدم. می دانم نمی توانم به لحاظ علمی این را اثبات کنم اما می دانم پژوهش ها نشان می دهند بسیاری از بیماریها ناشی از سبک زندگی نامناسب ماست که به روان و جسم مان به شیوه های مختلف آسیب می زند. در مورد آن مراجع عزیز میدانم که اکنون این مهارت در روند بهبود اش بسیار موثر است.همان طور که برای خودم و دیگرانی که می شناسم راهی برای بازگشت به سلامتی است.

در این سالهایی که کوچینگ تاب آوری را که ریشه در حکمت جسم دارد برای مراجعان فردی و گروهی ام ارائه می دهم، علاوه بر زندگی خودم شاهد تحول شگرفی در کیفیت زندگی و سلامتشان بودم.

کوچینگ سنتی وقتی با موانع رشد مراجع مواجه می شود در تلاش است از طریق شناخت یا رفتار آنرا بهبود بخشد، اما دسترسی به منبع فوق العاده بدن امکانی است که بسیاری از کوچ ها از آن غفلت کرده اند. امیدوارم با ارائه این مقالات راهی برای سایر کوچ ها و تسهیل گران و همچنین مراجعان عزیز برای آشنایی بیشتر با این علم رو به رشد باز شود.

همین طور امیدوارم این مفاهیم به مربیان ورزشی کمک کند نگاه متفاوتی به احترام به جسم و دردهای بدنی بیاندازند تا مراجعانشان را به مفهوم عمیق تری از ورزش کردن هدایت کنند.

متنی که در ادامه می خوانید ترجمه ایست از این مقاله که گاهی توضیحاتی جهت فهم بهتر به آن افزوده ام.

 

بدنمندی

زمانی که در دنیای افکار خود غرق هستیم، تنها با قسمتی از وجودمان به پیمایش جهان میپردازیم و از بدن و لحظه ی حاضر دور می شویم. ویلا بلایث بیکر، علم در حال ظهور بدنمندی را کاوش میکند و چهار درس را که با هماهنگ شدن با هوش بدنمان به دست می آیند، ارائه میدهد.

اغلب با این باور بزرگ می شویم که بدن فقط یک سازمان گوشت و خونی است که از قطعات و سیستمهای مختلف ساخته شده. ما بدن را می شناسیم و درباره اش تحقیق می کنیم، انگار که فقط یک شیء برای کشف کردن باشد. اما به ندرت به بدن به عنوان یک منبع دانش نگاه می کنیم. به ندرت از آن برای یافتن پاسخها کمک می گیریم.

آیا واقعاً بدن پاسخهایی دارد؟ آیا میتواند از دیدگاه خودش، با یک شیوه خاص از ادراک و دانایی، صحبت کند؟ در طول تاریخ، ذهن و بدن اغلب از هم جدا شده اند. در فلسفه، علوم شناختی و حتی در علوم انسانی، ذهن به عنوان یک موجودیت مستقل در نظر گرفته شده که می تواند، حداقل از لحاظ نظری، از بدن جدا باشد یا حتی به عنوان یک ویژگی فراتر از بشریت که بر طبیعت حیوانی بدن برتری دارد، تلقی شود. این اولویت بندی برای شناخت، اغلب به صورت آشکار نیست، اما همچنان به صورت یک تعصب نهفته ادامه دارد، حتی در زمان ما.

علوم اعصاب امروزه تایید می کند که مغز و بدن به گونه ای با هم درهم تنیده اند که نمی توان آنها را به صورت جداگانه تصور کرد.

در سالهای اخیر، دیدگاه های قدیمی درباره ذهن و بدن در حال تغییر است. علوم اعصاب اکنون تأیید میکند که مغز و بدن به شدت به هم پیوسته اند و نمی توان آنها را جدا از هم در نظر گرفت. علوم شناختی، که تا چند دهه پیش به دنبال فهم شناخت به عنوان یک سیستم مستقل بود، حالا با تحقیقات گسترده بین رشته ای، به این نتیجه رسیده که شناخت در واقع درون بدن ما ریشه دارد، در محیط ما تعبیه شده، فراتر از ما گسترش یافته، و فعال است (مدل شناخت ۴E). این نظریات دیگر حاشیه ای نیستند و حتی در رواندرمانی نیز، روشهایی که بر بدن تمرکز دارند برای درمان آسیبهای روانی و به عنوان مکمل درمان گفتاری به کار گرفته می شوند. ژنتیک دانان نیز می دانند که بسیاری از ویژگیهایی که ما به عنوان بخشی از “شخصیت” خود می شناسیم، مانند غذاهای مورد علاقه و سلیقه موسیقی ما، تحت تأثیر ژنهایی است که از والدینمان به ارث برده ایم.

 

توضیح اضافه (مترجم):

مدل شناخت 4E : (بدنمندی، تعبیه شده، فعال و توسعه یافته) -(embodied, embedded, enactive, and extended)- فرض می کند که شناخت توسط تعاملات پویا بین مغز، بدن و محیط های فیزیکی و اجتماعی شکل می گیرد و ساختار می یابد.

رشته های دانشگاهی به تدریج در حال پذیرش این نظریه و عمل هستند که بدن نقش مهمی در فهم شناخت و آگاهی دارد و نمی توان آن را از این مفاهیم جدا کرد. بدن و ذهن به سرعت در حال نزدیک شدن به یکدیگر هستند. با این حال، شیوه زندگی ما به عنوان انسانها برای بسیاری از ما کمتر جسمانی شده است.

یک ضرب المثل قدیمی میگوید: “قبل از روشنگری، هیزم بشکن، آب بکش. بعد از روشنگری، هیزم بشکن، آب بکش.” این ضرب المثل ما را به یاد دنیایی می اندازد که در آن زندگی می کردیم، دنیایی که حتی در حالی که روحانیون به کارهای درونی می پرداختند، بدن انسان برای تضمین بقای ما سخت کار میکرد. در بسیاری از کشورها، اکثر ما دیگر هیزم نمی شکنیم و آب حمل نمی کنیم. ما دماسنج را تنظیم می کنیم و شیر آب را باز می کنیم. نقش بدن در بقای روزانه ما به قدری کم شده که بدنهای ما از بی تحرکی گسترده ای که بر طول عمر و سلامت جسمی و روانی ما تأثیر میگذارد، رنج میبرند.

همچنین دستگاههایی ساخته ایم که شناخت انسانی را تقلید و تقویت میکنند – دستگاههایی که قادر به انجام محاسبات شگفت انگیز، حل مسائل و برقراری ارتباط هستند. این هوش مصنوعی نوپا قادر است توجه ما را به خود جلب کند، حتی ممکن است ما را در خود زندانی کند. این دستگاه ها قادر به رقابت برای وفادار کردن ما هستند، توجه مان را برای مدت طولانی از افراد در دنیای واقعی،حواسمان و بدنهایمان منحرف می کنند.

نتیجه این رابطه با راحتی بیشتر و فناوری جذاب این است که ما در عصر جدایی از بدن زندگی میکنیم.  کمی شبیه به شخصیت داستانی جیمز جویس، آقای دافی هستیم که ” در فاصله کوتاهی از بدن خود زندگی میکرد.” وقتی ما درباره چنین شخصیتی می شنویم، بسیاری از ما متوجه می شویم که راحت است با آن ارتباط برقرار کنیم. هر یک از ما گاهی اوقات احساس کرده ایم که از بدن خود دور هستیم.

 

درک بی تنی/ بی بدنی

 

بی تنی (Disembodiment) به چه معناست؟ پاسخ به این سوال بسته به این است که از چه کسی بپرسید و به کدام حوزه علمی مراجعه کنید. در روانشناسی، بی تنی به حالتی اشاره دارد که در آن از احساسات جسمانی، حرکات بدن، یا ارتباط بدن خود با دیگران غافل می شویم.

به عنوان یک مراقبه کننده، من نشانه های بی تنی را در خود به صورت حسی از “بودن در سر” می بینم، گرفتار در مسیر فکرهایی که از ذهن عبور می کنند. به نظر نمی رسد که این یک انتخاب باشد. فکر کردن جاذبه ای دارد که ما را به خود می کشاند.

ما به این تحریک ذهنی خودمان به قدری عادت کرده ایم که فراموش می کنیم راه دیگری برای بودن در جهان وجود دارد. ما از میدان حسی لحظه حال، از آنچه دقیقاً اینجا و الان اتفاق می افتد، قطع ارتباط میکنیم. در دوره های حواس پرتی، ما اینکه بدنمان در کجای فضا قرار دارد، تنفس مان، حس بودن بر روی زمین چطور است را فراموش می کنیم.

به عنوان یک متفکر، من بی تنی را به عنوان روشی از بودن تعریف میکنم که سیگنالهای دریافتی از بدن در لحظه حال را فیلتر می کند، به نفع توجه متمرکز بر دنیای درونی ما. در حالت بی تنی، باران ممکن است بالای سرمان بر روی سقف ببارد در حالی که یک پرنده بیرون از پنجره مان آواز میخواند. اما با وجود اینکه گوشهای ما این صداها را “می شنوند”، ذهن ما آنها را ثبت نمی کند یا اهمیت شان را درک نمی کند؛ در عوض، ذهن در فکر فرو رفته، در حال جویدن یک اختلاف نظری است که با یک همکار در محل کار داشتیم، برای مثال. وقتی یک دوست نزدیک میگوید: “هی، شیشه ماشین را بالا کشیدی؟” ما ناگهان متوجه می شویم که باران برای پنج دقیقه گذشته بر روی سقف می باریده است.

بی تنی بر نحوه درک ما از زمان تأثیر می گذارد. همانطور که توجه به میدان بصری، شنوایی، و دریافت درونی کمرنگ میشود، ارتباط ما با حس بودن در لحظه حال نیز کم می شود. وقتی ما در آن خاطره از اختلاف نظر با همکارمان در محل کار هستیم، در آن مکان و زمان در گذشته هستیم – آنجا آن وقت، نه اینجا الان.

 

وقتی توجه ما بر روی افکارمان متمرکز است، حافظه، انتظار، و تخیل را در اولویت قرار می دهیم. این حالتی است که از بی واسطه بودن، با لحظه درک اکنون خارج شده. در واقع، ما به قدری عادت کرده ایم که در سرمان باشیم که توانایی توجه جسمانی (Somatic) – حس کردن بدن هایمان – تضعیف می شود. ما حساسیت به آنچه زیر گردن اتفاق میافتد را از دست می دهیم، نوعی بی حسی.

 

خطرات زندگی بدون تن

وقتی حس بدن خود را از دست می دهیم چه چیزهای دیگری را از دست می دهیم؟

اولین چیز، همانطور که ارتباط ما با حس کردن بدن ضعیف می شود و کمتر به سیگنالهای بدن حساس می شویم، این خطر وجود دارد که بی تحرک تر شویم. اکنون خطرات یک سبک زندگی بی تحرک به خوبی شناخته شده است، و حتی خود عمل نشستن به عنوان یکی از بزرگترین خطرات سلامتی ما شناسایی شده، در حد خطرات مرتبط با سیگار کشیدن.

دوم، بی تنی ممکن است خطری برای سلامت عاطفی ما باشد. مطالعات اخیر در مورد دریافت درونی (توانایی ذاتی برای حس کردن فرآیندها، احساسات، و تجربیات داخل بدن) رابطه ای بین آگاهی دریافت درونی و تنظیم هیجانی پیدا کرده اند. وقتی آگاهی دریافت درونی پایین است، توانایی شناسایی و تنظیم احساسات مختل می شود. خبر خوب این است که آموزش آگاهی دریافت درونی منجر به توانایی شناسایی حالات عاطفی هنگامی که بروز می کنند، و سپس تنظیم حالت می شود.

سوم، جدایی از بدن ما را از راههای عمیق دانستن محروم می کند. بدن دارای هوش غیرمفهومی خود است، که اغلب در مقابل هوش مفهومی نادیده گرفته شده یا کم ارزش شمرده می شود. بدن می داند که چه زمانی گرسنه است، چه زمانی نیاز به حرکت دارد، چه چیزی برای شکوفایی نیاز دارد. این به حکمتی که از طریق احساس و تجربه لحظه حال می آید مرتبط است. وقتی بدن را از دست می دهیم، ارتباط با حقایقی را که یک شناخت بی تن نمی تواند به تنهایی به آن دسترسی پیدا کند، از دست می دهیم.

وقتی به بدن خود توجه میکنیم، بلافاصله با این حقیقت روبرو می شویم که ما حیوان هستیم، که بخشی از تعادل ظریف طبیعت هستیم، و اینکه  فانی هستیم.

در نهایت، بی تنی ما را از حس وابستگی متقابل با سیاره به عنوان یک کل اورگانیک، شامل تمام موجودات زنده، دور می کند. این وضعیت ما را از حقیقت طبیعت حیوانی مان جدا می سازد. وقتی به بدن خود توجه می کنیم، بلافاصله با حقیقت روبرو می شویم که ما حیوان هستیم، که بخشی از تعادل ظریف هستیم، و اینکه فانی هستیم.

 

بازیابی بدنمندی

زندگی در دنیایی که می فهمیم بدن دارای دانش و ذهنیت است، به چه معنا خواهد بود؟ یا به عبارتی، زمانیکه میدانیم بخشی از فرآیند “تفکر” ما در بدن رخ میدهد. بدنمندی، فقط یک ایده یا نظریه نیست. حالتی از بودن است که در آن احساس ارتباط و هماهنگی با بدن و حواس خود دارید. حالتی است که در آن ذهن به بدن گوش میدهد. در نهایت، حالتی از بودن است که در آن تفکیک بین ذهن و بدن از بین می رود.

شما بدنمندی را زمانی احساس می کنید که از ذهن فکری خود به حس بدن خود فرو می روید. یا زمانیکه که در حال حرکت، پیاده روی، رقصیدن، دویدن، موج سواری، شنا کردن و اسکی کردن هستید. بدنمندی را زمانی احساس میکنید که پوستتان در باد خنک می لرزد، یا زمانی که بوی کاج را در جنگلی انبوه استشمام می کنید، یا زمانی که پاهایتان چمن را بین انگشتانتان له می کند. شما بدنمندی را زمانی حس میکنید که با لحظه حال در تماس هستید، زمانی که واقعاً اینجا و حالا هستید.

چگونه می توانیم بدنمندی را بهبود بخشیم و عمیق تر کنیم؟ ابتدا، باید بپذیریم که در حالی که ذهن چیزهایی میداند، همه چیز را نمی داند. سپس کنجکاو می شویم: بدن چه چیزهایی میداند که ذهن نمیداند؟ ما فقط با گوش دادن عمیق می توانیم کشف کنیم که بدن چه می داند. به ویژه در فرهنگهای غربی، ما در گوش دادن به دانش ذهن – افکار، ایده ها، و نظراتمان – خوب هستیم. اما بسیاری از ما چندان به بدن گوش نداده ایم یا زبان آن را یاد نگرفته ایم. 

 

چهار تمرین آگاهانه برای گوش دادن به بدن

تحقیقات اخیر در مورد دریافت درونی، شروع به ارتباط دادن آگاهی دریافت درونی بهبود یافته با آگاهی ذهنی کرده است. فکر میکنم که آگاهی ذهنی در نهایت به معنای توجه جسمانی است، به عنوان گسترش آگاهی به حس درونی. این گسترش آگاهی فرایندی فکری نیست. این یک عمل گوش دادن به بدن است. گوش دادن به بدن شامل این است که توجه ما را – توجه ما را به سمت پایین – از کشش و کشیدگی ذهن فکری به میدان احساس و درکی که هم اکنون در حال وقوع است، ببریم. این یک تغییر مسیر عمیق توجه است، دور از تفکر مداوم و به سمت آگاهی آرام اما متمرکز. آگاهی “گوش دادن” است به این معنا که در برابر ارتباط حسی بدن پذیرا است.

وقتی به این شکل به بدن خود گوش می دهید، شما گوهرهای حکمت را که توسط میدان جسمانی شما (بدن، حسها، احساسات) نگه داشته شده اند، کشف می کنید. این دانش های فرازبانی می توانند واقعاً به ذهن شما چیزهایی را بیاموزند که هنوز نمیداند یا باور ندارد. برای مثال، احساس وزن بدنتان روی زمین میتواند به ذهن شما بیاموزد که شما محکم هستید.

 

این یک ایده کاملاً رادیکال است که بدن شما میتواند به ذهن شما چیزی بیاموزد. چیزی است که ذهن ممکن است با آن مقاومت کند، زیرا نه تنها ذهن می خواهد همه چیز را بداند، بلکه می خواهد همه چیز را مدیریت و کنترل کند. باور دارد که از بدن جدا است. این یکی از چالش برانگیزترین چیزها در مورد انسان بودن است.

برای گوش دادن به بدن، ذهن باید بخشی از کنترل خود را تسلیم کند، و حتی در نظر بگیرد که از بدن به اندازه ای که تصور کرده است جدا نیست. بدن چه چیزهایی میتواند به ذهن بیاموزد؟ من میخواهم چهار حقیقت را که بدن قادر به آموزش ذهن است، یا شاید دقیقتر، چهار حقیقتی که از طریق بدن ذهن می درخشند، پیشنهاد کنم.

 

  1. شما به زمین متصل هستید.

این یک موضوع انتزاعی نیست. شما می توانید نیروی جاذبه را درست حالا، در همین لحظه، در ساختار بدن خود احساس کنید. اگر توجه خود را به جایی که بدنتان با سطح افقی تماس دارد – پاهایتان روی زمین، رانهایتان یا نشیمن گاهتان روی صندلی – ببرید، شما احساس استحکام و ثبات را متوجه خواهید شد. این استحکام می تواند لحظه ای “آها” برای ذهن باشد. ناگهان دیگر در افکار خود نمی چرخید، بلکه ثابت و به زمین متصل هستید.

  1. شما در لحظه حال هستید.

وقتی به بدن خود می آیید، متوجه می شوید که احساس و حس وجود دارد. وقتی در حال تنفس هستید، هوا را روی پوست خود حس می کنید، یا در حال دیدن و بوییدن. تمام این حسها از طریق بدن شما در لحظه حال تجربه می شوند. بدنتان همه اینها را در گذشته یا آینده حس نمی کند. بدن شما در اینجا و اکنون زندگی می کند. وقتی ذهن برای این سفر همراه میشود، این حقیقت را کشف میکند: من میتوانم در اینجا و اکنون زندگی کنم. اگر این کار را انجام دهم، زندگی ام را از دست نخواهم داد.

  1. شما شهودی هستید.

بدن مانند راداری است که سیگنالها را دریافت و رمزگذاری میکند. در حالی که ذهن اغلب به ما دروغ میگوید، بدن معمولاً حقیقت را میگوید. به این معنا شهودی هستید که حتی وقتی ذهن شما داستانی کاملاً متفاوت به شما میگوید، بدنتان مسائل را چگونه حس می کند. بدن همچنین در مورد دیگران شهودی است و میتواند به ما کمک کند تا به منابع عمیق تر همدلی و شفقت دسترسی پیدا کنیم.

  1. شما فراتر از مفاهیم هستید.

ما اغلب فکر میکنیم که قسمتی از خودمان که درگیر فکر و تفکر است، واقعیترین بخش ماست. اما بیشتر وقتها نمی بینیم که تجربیاتمان در دنیایی دیگر اتفاق می افتد؛ دنیایی که در آن فکرها حرف آخر را نمی زنند. بدن ما در این دنیا زندگی میکند. بدن ما درگیر خاطرات گذشته نیست و نگران آینده هم نیست. بدن فقط حس میکند. نسبت به دنیای اطرافش گشوده و به آن توسعه پیدا می کند (با محیط در ارتباط و تماس است). وقتی متوجه می شوید که بخشی از زندگیتان فراتر از مفاهیم است و به همین دلیل جای بیشتری دارد، این می تواند به ذهنتان یاد دهد که چطور محدودیتهایی که خودش ایجاد کرده را کنار بگذارد.

برای من شخصاً، بدنمندی نه تنها در مورد داشتن زندگی شادتر و سالمتر است، بلکه چیزی است که مرا به رابطه با آنچه به معنای واقعی حضور دارد، فرا میخواند، به صورت فردی و جمعی.

 

بدنمندی چیزی نیست که ما یا داریم یا نداریم. همه ما در طیفی بین بدن مندی و بی بدنی هستیم و می توانیم بین این ها تغییر کنیم. می توانیم به سمت بدنمندی عمیق تر در زندگی روزمره خود حرکت کنیم. این تغییرات هستند که به تدریج ما را به سمت جا گرفتن در زندگی خودمان سوق می دهند، تا بدنمندی را به عنوان یک حقیقت ملموس تجربه کنیم نه به عنوان یک ایده. برای من شخصاً، بدنمندی نه تنها در مورد داشتن زندگی شادتر و سالمتر است، بلکه چیزی است که مرا به رابطه با آنچه به معنای واقعی حضور دارد، فرا میخواند، به صورت فردی و جمعی. این موضوع مرا به رابطه با عمیقترین و اصیلترین آگاهی خود، به صمیمیت با سیاره، با زمین زیر پایم، گیاهان و حیوانات و همین طور با جامعه، فرا میخواند.

 

09100200757
جهت ثبت نام در کارگاه در واتساپ به ما پیام دهید

1 دیدگاه دربارهٔ «علم  بدنمندی: به حکمت بدن خود متصل شوید»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

اسکرول به بالا